عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 233 | repair00 |
![]() |
0 | 189 | repair00 |
![]() |
0 | 188 | repair00 |
![]() |
2 | 544 | tehran_apartment |
![]() |
0 | 465 | metal1 |
![]() |
0 | 442 | metal1 |
![]() |
0 | 448 | metal1 |
![]() |
0 | 419 | arzdigital |
![]() |
0 | 412 | metal1 |
![]() |
0 | 416 | metal1 |
سکوت که می کنی
وزن جهان را تنها به دوش می کشم!
و کم که می آورم
زمین آنقدر کند می چرخد
که تو توی تقویم می مانی
و من
آونگ می مانم
بین حقیقتِ تو
و افسانه ای که از تو در سرم دارم!
سکوت که می کنی
شب پشتِ پلک های سکوت
حتم می کند که تو هم تنهایی!
......................................................................................
چیزهای کوچک:
با شکستن سکوتت نگذار که دلم بشکند!کمی هم به من آواره بنگر
دلم تاب ندارد...
راستش از نامه نوشتن می ترسم
می ترسم از آنکه کسی از سر صبر نوشته ی من را بخواند و راجع به کلمه کلمه اش فکر کند می ترسم شاید هم اصلا به آخر نامه که رسید دوباره برگردد از اول بخواند!
می ترسم از آنکه ناگفته هایی در نامه بیابد که اصلا منظور من نبوده است...
و می ترسم از آنکه نوشته های من را فقط و فقط به عنوان یادگاری نگه دارند!!!
نامه مثل حرف زدن نیست از زمین تا آسمان فرق می کند حرف زدن فراموش می شود ولی نامه نه!
نامه یعنی اگر کسی هوای تو را کرد و خواست به گذشته برگردد می رود سر گنجینه هایی می نشیند که نامه ات را در
گوشه ای آز آن جای داده ...
گنجینه ام پر نامه هایی است که حتی بعضا خودم برای خودم نوشته ام، راستش کمی می ترسم این گنجینه ام را باز کنم چون در آن چیز های بزرگی جای دادام، حتی نامه هایی که هیچ وقت خوانده نشدند!
اما از اینکه هیچ کس دست خطی از من ندارد که یه روز پاییزی و سرد برود سراغش و کلمه به کلمه اش را بخواند حسرت می خورم!حسرت می خورم از اینکه همیشه در قلب ها مهمان بودام!!!
و حتما سال های سال هر بار که میروم سر گنجینه ام و نامه ها را یکی یکی می خوانم حسرت می خورم از نامه هایی که هیچ وقت خوانده نشدند!
.................................................................................................................
پ.ن:روزی گنجینه ام را آتش خواهم زد!
چیزهای کوچک:
محتوای نامه را فراموش نکنید، شاید روزی مجبور باشید نامه را نبینید...
بهم میگفت با دنیا عوضم نمیکنه !
راست میگفت با دنیا نه ،
با یکی دیگه عوضم کرد !
این حرفا رو اون به من می گفت...
دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت
گفتم که اگر نبینتت دلم از غصه می تپید
دیدم دلی برای تپیدن نمانده است
شب است ودر بدر کوچه های پر دردم
فقیر وخسته
به دنبال گم شده ام میگردم
اسیر ظلمتم
ای ماه پس کجا ماندی؟
من به اعتبار تو فانوس نیاوردم...