چه مغرورانه اشک ریختیم
 
چه مغرورانه سکوت کردیم
 
چه مغرورانه التماس کردیم
 
چه مغرورانه از هم گریختیم
 
غرور هدیه شیطان بود
 
و عشق هدیه خداوند
 
هدیه شیطان را به هم تقدیم کردیم
 
هدیه خداوند را از هم پنهان کردیم…

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

من …

دلهره هایم تمامی ندارند

نفس هایم کوتاه شده اند

دست هایم می لرزند

و قدم هایم کندتر

من بی تابم برای گم کرده ام ….

نمی دانم در کدامین دیار آرامش را گم کردم …

شاید آن چشم های آلوده، آرامش را از من ربودند ….

هرچه که بود زندگی را سخت کرد

من به رهگذران جاده آرامش می گویم :

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

 عشق...

کودتای ست

در کیمیای تن

و شورشی ست شجاع

بر نظم اشیاء

و شوق تو

عادت خطرناکی ست

که نمی دانم چگونه از دست آن

نجات پیدا کنم

و عشق تو

گناه بزرگی ست

که آرزو می کنم

هیچ گاه ” بخشیده ” نشود

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

 سخــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم

که دیــدم مترسکـــــ

بـه کــلاغ می گویــد:

هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن

فقـــط تنهــام نــذار!!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

عشق اگرچه حرف ربط نیست

اما

ربط می‌دهد مرا به تو

شوق را به جان

رنج را به روح

همچنان که باد

خاک را به دشت

ابر را به کوه.

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید
کسی تنهایی ما را نمی گرید
دلم در حسرت یک دست
دلم در حسرت یک دوست
دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست
واما با توام ای انکه بی من مثل من تنهای تنهایی
کدامین یار ما را میبرد تا انتهای باغ بارانی
کدامین اشنا ایا به جشن چلچراغ عشق مهمان می کند ما را
بگو ای دوست

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

 من درگیر توام
درگیر یک هم آغوشی وهم انگیز
میان ظهر داغ تابستان
شبیه عشق بازی شالیزار و باد
شبیه عطر نمناک گیسوان بافته
من درگیر یک خمیازه عاشقانه ام…!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

باز کن پنجره را

تا دل تنگ مرا بوی بهار

ببرد تا هوسی

تا که ابری نشود خاطر یار

باز کن پنجره را

تا فضا تازه شود از نفسی

بشنود خاطر ما خاطره را

باز کن پنجره را

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

هَـمیشـه بـآیــد کـسی باشـــد

که مــَعنی ســـــه نقطـه ی انتهـــای جملـه‌هآیتـــ را بفهمـــد

تا بُغض‌هآیتـــ را قبلــ از لرزیــدن چانـه اتـــ بفهمـــد

که وقتی صدایتـــ لرزیـــد بفهمـــد

که اگــ ـر ســکوتــــــــــــــ کـردی، بفهمـــــــــــد

که اگــ ـر بهانـه‌گیــــر شــدی بفهمـــد

کـسی بـآشــد...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

دیکته روزگار نبودنت را برایم تکرار می کند

و نمره من ،  باز می شود صفر!!!

هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام....

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

عشق اگر عشق باشد ؛
هم خنده هایت را دوست دارد ،
هم گریه هایت را ….
هم شادی ات را دوست دارد ؛
هم غم هایت را …
هم لحظه های شادابی ات را می پسندد ،
هم روز های بی حوصلگی ات را …
هم دقایق پر ازدحامت را همراهی میکند ،
هم دقایق تنهایی ات را …



عشق اگر عشق باشد ،

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

باز وقت سحر است؛
          روشني با من و تو
                  مانده ايم تا دم صبح
از صدای گل سرخ، قلبهامان زخمی، دیده هامان گریان، چهره ها بی لبخند
لیک، فردا چو رسد
         بزند خنجر نور، بشکافد دل شب
وغم از سینه غمناک به گرمی امید، رخت بربندد و باز

روشنی و من و تو...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

رفاقت رو از בست ؋روش بازار نخریـבҐ بلڪـہ

تو ڪوچـہ هاے פֿـاڪے محلموטּ یاב گرفتــҐ
پس פֿـوب مے בونــҐ براے ڪבوҐ رفیق زمیـטּ

بخورҐ ڪـہ از زمیـטּ פֿـورבنــҐ شاב نشـہ
بلڪـہ בست פֿـاڪیــҐ رو بگیرـہ و منو از زمیـטּ بلنـב ڪنـہ !

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

چه زیبا گره خورد …

بخت من با “تو ”

خـدایـا کورش کن !!!

که با دست که هیچ،

با دندان هم باز نشود ..!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

من

قدم به قدم فدایت می شوم

تو باشی

از لحظه های دلتنگی جلو می زنم

به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم

به بن بست ها

به خیابان هایی همه با یک نام …

دوست دارم تو باشی و من

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

حرف که میزنی

من از هراس طوفان

زل میزنم به میز

به خودکاری

تا باد مرا نبرد به اسمان

لبخند که میزنی

من عین هالوها

زل میزنم به دست هات

به ساعت مچی طلایی ات

به استین پیراهنت

تا فرو نروم در زمین..

دیشب مادرم گفت:

تو از دیروز فرو رفته ای

در کلمه ای انگار

در عین

در شین

در قاف

د رنقطه ها…

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

نازنینم!

باز عطر یاد تو، در خاطره ی اتاقم پیچید!

باز مهربانی چشم هایت

پنجره ی خیالم را ستاره باران کرد!

باز گرمی دستانت

روحم را تا دورترین، لمس یادها برد!

نازنینم!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

کمی از موهایت بی پرواست.

بیرون

ترانه ی دشواری ست

که از کنار تو

آرام نمی گذرد.

عبور کن!

سهم تمام قد آینه های تنها تویی

آینه های تنهایی …

کمی از موهایت

کمی تن ات

کمی از آغوشت همیشه سهم من است

بی پروا

نگاهت می کنم …

.......................................................................................................

چیزهای کوچک:

کمی از آغوشت همیشه سهم من است . . .

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

درســت زمانی که ســرت جــای دیگری گــرم است

دل مـــن همینــــجا یـــــــــخ میـــــزنــد !

چه فاصــله زیــادی است از سـر تـو تا دل مــن . .

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

بعضی فهمیدن ها گاهی برای همشه بغض می شود در گلویت

آرام آرام می سوزانند تمام باورهای پیشین ات را

بعضی فهمیدن ها...

این که بفهمم تمام آن خوش بینی ام نسبت به تو و همه فقط و فقط یک خوش بینی ساده بوده است

این که بفهمم حرفهایم را فقط خودم می فهمم

بفهمم که عجیب فرق داشتند آدم هایی که تا دو روز پیش باورشان داشتم

همه ی این ها را بفهمم 

و وقتی ناراحتی ام را ابراز کنم

ساده از کنارش نه!بله ساده از من هم گذر کنند!تا جایی که فراموش شوم

کاش دلی بود که که معنای دلتنگی را میدانست

نه... این فکر  عذابم می دهد

........................................................................................................

چیزهای کوچک:

مثل خوره این فکر عذابم می داد ؛ چوب ما را بخوری ، ورد زبان ها بشوی

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

هی لعنتی ...

اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ...

شاید عاشقت بودم،روزی .....!

ولی ببین بی تو


هم زنده ام،

هم زندگی میکنم ...

فقط گاهی در این میان،

یادت ...

زهر میکند به کامم زندگی را ...


همیــــــــن...

مطلب ارسالی از علیرضا

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را                      او که هرگز نتوان یافت همانندش را

از رقیبان کمین کرده عقب میماند                            هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد